to be taken aback, to quail, to wince, to flinch, to be surprised
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کودک وقتی با یک سگ بزرگ مواجه شد، جا خورد.
The child quailed when confronted with a large dog.
صدای بلند رعد باعث شد سگ جا بخورد و زیر تخت قایم شود.
The loud thunder made the dog flinch and hide under the bed.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «جا خوردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/جا خوردن